پاسخ:
متشکرممتوجه منظورتان نمی شوم. لطفا واضح تر بفرمایید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب نویسنده ی وبلاگ هناسه ی سرد
بالاخره امروز پس از چند روز تأمل و با توجه به محتوای یکی دو کامنت خصوصی که در گذشته برای این وبلاگ نوشته بودید دریافتم که منظور شما از جمله ای که در این کامنتتان نوشته اید ، چیست. ( "بی گمان هر ارتباطی یک آهنگ و ترانه ای خاص خود دارد..." )
ابتدا باید به عرضتان برسانم که شعر "اتفاقِ بال ها" در تاریخ 74/7/12 زمانی که در مشهد زندگی می کردم سروده شده است و در تاریخ 1379 توسط انتشارات رود در اولین کتابم بنام "آرشه های گیسو" در صفحه ی 51 از این کتاب چاپ و منتشر شده است.
دوم اینکه این شعر تحت تأثیر ارتباط با هیچ گروه و یا هیچ شخص و فردی نوشته نشده است. تمامی اشعار بنده حاصل اندیشه و تخیل خودم پس از سال های سال زندگی با درد ، رنج ، شادی ، شور ، شوق و در یک کلام حاصل قبض و بسط روحی و فکری خودم بوده است. البته مطالعاتم از سن 8 سالگی گرفته که عضو کتابخانه ی ملی بوده ام تا به اکنون که به اندازه ی یک تریلی کتاب خوانده ام ؛ در تشکیل دایره ی لغاتم بی تأثیر نبوده است. اما هرگز تحت تأثیر هیچ کتابی نیز نبوده ام. چرا که شدیدا معتقدم اندیشه ی هیچ انسانی نباید تکرار و کپی اندیشه و تفکر ـ و بخصوص عمل او بی هیچ اندیشه ای تکرار عملِ ـ دیگری باشد.
هر یک از ما فقط یک بار به این دنیا می آییم و حال که آمده ایم باید اعمال و نوشته های ما حاصل تعمق و تفکر خودمان باشد. البته اگر شباهت هایی در عمل و فکر افراد دیده شود الزاما به معنای تقلید و یا تحت تأثیر یکدیگر بودن نیست.
سوم اینکه شعر "اتفاقِ بال ها" گویا و رسانای این مفهوم انسانی و اجتماعی ست که :
هر انسانِ جویای خدا (چه مرد و چه زن) فقط پس ار تحمل رنج ها و مشقت های فراوان می تواند به پاکی درون برسد و مریمِ وجود خود را بسازد و بیابد.
و هر مریمی نیز پس از تحمل دردها و تنهایی ها و ریاضت های بیشمار قادر به تولد عیسای درون خود خواهد بود. آنهم عیسایی که خود ، بر اساس مصائب و شکنجه های حاصل از ناآگاهی ها و جهل و حماقت و نفهمی حاکمان و مردمانی که کورکورانه از آنها تبعیت می کنند ؛ صلیبِ خود را به دوش می کشد.
مریم و عیسایی که در خلوت شان فقط سه نفر با آنها گفتگو داشته اند : خدا ، جبرئیل و شیطان. به عبارتی دیگر ، در خلوتِ شخصی و خصوصیِ چنین پاکانی فقط یا خدا حضور دارد ، یا جبرئیل و یا شیطان. چنین پاکانی حتی زمانی هم که در جمع و جامعه حضور دارند همیشه همراه با خدا ، جبرئیل و شیطانِ نفسِ مردمان بوده اند !!!!!!!
نکته ی چهارم که هیچ ربطی به سه نکته ی قبل ندارد و انگار مجبورم که برای شمای نوعی بیان کنم در حالی که نه فقط شما بلکه هیچکس این حق را ندارد که در چگونگی و علت سرایش یک شعر تجسس کند ؛ این است :
1- اشعار و ترانه های تمامی شاعران و ترانه سرایان کشورم برایم بسیار قابل احترام و قابل تأمل و تعمق است.
2- سعی می کنم در حد امکان و تواناییِ خود ، در تمامی جلسات شعری که در سطح شهر برگزار می شود حضور یابم. زیرا علاقه ی بسیار زیادی به دانستن گفته ها و نگرش ها و زبان خاص شاعران مملکتم دارم و اگر قادر بودم حتما در جلسات شعری که در سراسر دنیا توسط تمامی مردم دیگر کشورها برگزار می شود ، شرکت می کردم.
3- از بودن و حضور داشتن در بین مردم سرزمینم ، علاوه بر ـ به خصوص ـ قشر مستمند ، مستضعف ، آسیب دیده و رو به اضمحلال ؛ به حضور در بین اندیشمندان ، روحانیان ، نویسندگان ، ادیبان ، هنرمندان و حتی آنها که در کوچه و خیابان دایره و تنبک و ساز و تنبوری به دست گرفته و می نوازند ؛ به خود می بالم.
پنجم اینکه هر کس این حق را دارد که برای صفحه ی فیسبوک هر شخصی و یا هر وبلاگی که تمایل دارد و لازم می داند کامنت نگذارد و پاسخ ندهد.
بی گمان هر ارتباطی یک اهنگ و ترانه ای خاص خود دارد...
پایار باشید